آش حضرت زهرا سلام الله علیها

  • قالب محتوا: داستانک
  • اهل بیت: حضرت فاطمه (س)
  • مناسبت: دیگر مناسبت ها

حافظه‌اش خیلی عجیب شده بود؛
کتاب‌ها را در یک نگاه، حفظ می‌شد!

همه چیز به آن رویای صادقه برمی‌گشت:
خود را در مدینه دید.
پیامبر صدایش کرد.
داخل حجره شد.
چشم چرخاند.
پیامبر بالای مجلس،
امام حسن و حسین و مادرشان یک طرف،
امیرالمومنین هم ایستاده در سوی دیگر!

دست پیامبر را بوسید.
رسول خدا فرمود:
” مَرحباً بِوَلَدي؛ خوش آمدی فرزندم! ”
یاد سوالاتش افتاد.
می‌خواست بپرسد.
شنید:
سوال‌هایت را از من نپرس!
از امام زمانت بپرس!
 ”

همان موقع، امام زمان وارد شد.
پرسید و جواب گرفت.

پیامبر رو به فاطمه‌اش فرمود:
” پسرت را دریاب!”
حضرت زهرا غذایی برایش آورد؛
آشی با حبوبات مختلف.
با اشتها خورد.
از خواب بیدار شد.

حالا سیّد بحرالعلوم هر مطلبی را می‌دید، دیگر از یادش نمی‌رفت.

بعدها از مادرش شنید:
عجم‌ها آشی دارند پر از حبوبات.
اسمش را هم گذاشته‌اند آش حضرت زهرا…

ریاض الجنه (تالیف فاضل زنوزی)، ذیل حالات سیّد بحرالعلوم.

اهلبیت علیهم السلام همگی معدن علم و فضیلت‌اند، اما امروز، دوران مهدی زهراست؛
امروز به هریک از عزیزان خدا متوسل شویم، ما را به درگاه او حواله می‌دهند.
امروز برای یافتن پاسخ سوال‌ها و چاره دردها باید به دامان او پناه برد و به او اِلتجا کرد…

کپی متن
نوشته بعدی
|
نوشته قبلی